فحاشي و دشنام يكي از پديده هاي نابهنجار در مناسبات اجتماعي است. از طرفي با توجه به آثار رواني و اجتماعي دشنام در تخريب وجه ظاهري شخص و درنهايت تخريب شخصيت او اسلام نسبت به اين موضوع حساسيت نشان داده و در آموزه هاي قرآن ضمن پرداختن به آثار تخريب و زيانبار آن، حكم حرمت را بر آن بار كرده است. در اين نوشتار تلاش بر آن است تا نقش و كاركردهاي دشنام در حوزه هاي روان شناسي و روان شناسي اجتماعي بازخواني و تحليل و تبيين قرآن از اين موضوع ارائه گردد. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
يكي از نابهنجاري اجتماعي دشنام و فحش است. دشنام به معناي اين است كه ديگري را با گفتارها و سخنان ناسزا و ناروا و زشت مورد خطاب قرار دهند و مخاطب تحت تأثير آن، واكنش انفعالي نشان دهد. دشنام در اصطلاح و كاربردهاي عمومي شامل عيب جويي و گفتن عيب ديگران نيز مي شود. بنابراين دشنام و ناسزاگويي هرگونه سخني زشتي است كه موجب رنجش شخص شود و تحت تأثير آن منفعل گردد.
انسان به طور طبيعي و فطري گرايش به شنيدن سخنان زيبا و شيوا داشته و ستايش و مدح ديگران را دوست مي دارد. مي كوشد تا در چشم ديگران بزرگ نمايد و محبت و دوستي ديگران را به خود جلب كند.
بسياري از رفتارهاي آدمي براي خوشايند ديگران انجام مي شود و هر كسي به طريقي مي كوشد تا مورد ستايش و تمجيد قرار گيرد و احترام و تكريم ديگران را نسبت به خود برانگيزد. از اين رو هرگونه گفتار و سخن و يا رفتاري كه موجب تحقير وي شود، عاملي مهم در ايجاد فروپاشي شخصيتي است.
شخصي كه از سوي ديگران به ويژه در مجامع اجتماعي با گفتار و يا رفتاري زشت و ناپسند، تحقير مي شود احساس مي كند كه وجود و شخصيت وي خرد شده و نمي تواند در مسير درست حركت كرده و يا بايستد. از اين رو به شدت واكنش هاي احساسي و عاطفي نشان مي دهد و از نظر رفتار حركت هايي از خود بروز مي دهد كه بيانگر فروپاشي شخصيتي است.
تكريم و احترام موجب مي شود تا شخص، خود را بسازد و اگر كوتاهي و عيب و نقصاني دارد به گونه اي آن را بازسازي نمايد و از آن برهد تا موجبات احترام و اكرام بيش تري را فراهم آورد و در حقيقت تكريم و احترام عامل مهمي در پرورش شخصيت سالم افراد بازي مي كند. در برابر اين رفتار، هرگونه رفتاري چون دشنام و تحقير گفتاري موجب مي شود تا شخص خود را گم كند و شخصيت خويش را مخدوش يابد. اين گونه است كه دشنام، عاملي براي فروپاشي شخصيتي و درنهايت دور شدن از مسير درست و تكاملي مي شود. البته تكرار دشنام و گفتارهاي زشت و ناسزا، هرگونه حرمت و احترامي را از شخص سلب مي كند و بستري براي دور شدن از تكامل را فراهم مي آورد. از اين رو دشنام و تكرار آن نه تنها موجبات انفعالات لحظه اي و احساسي را فراهم مي آورد بلكه تداوم و استمرار آن فروپاشي شخصيتي و درنهايت دوري از كمال و كماليات را به دنبال خواهد داشت.
قرآن براي دشنام دو دسته از آثار را مطرح مي سازد. دسته اي از آثار كه به دشنام دهنده تعلق مي گيرد و دسته اي كه به دشنام شونده باز مي گردد. درحقيقت دشنام چاقوي دو دم و دو لبه اي است كه هم گوينده و هم شنونده را تحت تأثير آثار مخرب و زيانبار خود قرار مي دهد.
دشنام دهنده با بيان القاب زشت و نام هاي ناروا و زننده و ناسزاگويي خويش، به سبب اين كه از اعتدال رفتاري بيرون مي رود، در زمره ستمكاران قرار مي گيرد. ازنظر قرآن هرگونه ناسزاگويي و بيان نام هاي زشت و القاب ناروا و زننده از سوي گوينده آن، خروج از مرز اعتدال كلامي است و شخص را در گروه ظالمان و ستمگران قرار مي دهد. (حجرات آيه 11)
اگر دشنام دهنده اين دشنام ها و ناسزاگويي ها را برپايه بينش و نگرش خاصي بيان كند و در حقيقت نه به عنوان عادت و يا تفريح و سرگرمي بلكه به سبب بينش و نگرش خاصي كه دارد اقدام به دشنام نمايد، در رديف پست تري قرار مي گيرد. به اين معنا كه گاه شخص، ديگري را به سبب تفريح وشادي و يا به عنوان عادت به نام ها و القاب زشت خطاب مي كند. چنين شخصي در زمره ستمگران و كساني كه از مرز قانون و اعتدال بيرون رفته اند قرار مي گيرد؛ ولي گاه اين عمل براي آن است كه بينش و نگرش در پس آن قرار دارد مانند كسي كه به پيامبران و يا امامان معصوم(ع) نام هاي زشتي مي دهد كه برخاسته از عناد و دشمني وي با ايشان است. چنين افرادي در حوزه كفر قرار مي گيرند و به عنوان كافر به آنان نگريسته مي شود. از اين رو خداوند در آيه 104 سوره بقره از يهودياني كه پيامبر(ص) را با واژگان زشتي موردخطاب قرار مي دادند به عنوان كافر ياد مي كند؛ زيرا آنان از روي نگرش خاصي كه نسبت به اسلام و پيامبر(ص) داشتند وي را به القاب زشت و ناروا مي خواندند.
براين اساس مي توان گفت كه هرگونه دشنام و ناسزا و گفتار زشت و نام ها و القاب ناروا از آن جايي كه خروج از اعتدال در گفتار است به حكم ظلم، موجب مي شود تا شخص در قيامت و دنيا به عنوان ظالم و ستمكار محاكمه و مجازات شود. اما اگر اين گونه رفتار و گفتار برخاسته از بينش عنادي با اسلام و دين و پيامبران و امامان معصوم باشد كفر دانسته مي شود و شخص به عنوان كافر مي بايست مجازات شود؛ زيرا اين گونه رفتار و دشنام ها تنها به هدف تهديد شخص و شخصيت نيست بلكه براي طعن در دين است. (نساء آيه 46)
در تحليل قرآني، دشنام گويي و فحش و ناسزا، نوعي اتراف (رفاه زدگي) است و كساني كه تجري مي كنند و به خود جرأت جسارت و دشنام را مي دهند انسان هاي مترف شمرده مي شوند (مؤمنون آيه 64 تا 76)
اتراف و رفاه بسيار، خود عاملي براي تجاسر و جرأت افراد مرفه مي شود به گونه اي كه ديگران از طبقه ضعيف تر اقتصادي را افراد پست مي شمارند و به خود اين جرأت را مي دهند كه با ايشان به نام هاي زشت و ناروا سخن گويند و سخنان زشت بر زبان رانند. به اين معنا كه برتري اقتصادي و طبقه اي در ميان مترفان، اين زمينه را فراهم مي آورد تا ديگران از طبقات اقتصادي پائين تر را انسان هاي فرومايه بشمارند و به خود جرأت دهند تا با خروج از اعتدال، ايشان را به نام زشت بخوانند و شخصيت ايشان را تحقير كنند.
دشنام در شنونده آثار زيانبار به جاي مي گذارد. تحقير شخص و شخصيت ازجمله آن هاست. شخصي كه دشنام مي شنود در مرحله نخست، شخص وي تحقير مي شود و از اين رو چهره اش گلگون شده و آثار شرم و حيا در رخسارش نمايان مي گردد. در مرتبه بعد هنگامي كه با خود خلوت مي كند و به ارزيابي نگرش و بينش ديگران نسبت به خود مي نشيند شخصيت خويش را نامتعادل و ناقص مي يابد. بدين ترتيب ازنظر شخصي و شخصيتي، تحت تأثير دشنام، خرد مي شود و امكان رفتاري متعادل از وي سلب مي گردد. به ويژه اگر شخص در هنگام برخورد با دشنام نتواند خود را در جامعه توجيه كند و يا جامعه تحت تاثير دشنام، واكنش نشان دهد و با وي براساس همان دشنام و بازتاب هاي آن برخورد نمايد؛ زيرا بسيار ديده شده است كه افراد جامعه تحت تأثير دشنام ها واكنش نشان مي دهند و القاب و نام هاي زشت و يا عيب ها را باور كرده و بدان، شخص را مي سنجند و نسبت به وي داوري مي كنند. از اين رو جايگاه اجتماعي دشنام شنونده با دشنام تهديد مي شود و نقش اجتماعي و كاركردهاي آن دگرگون و متحول شده و از جايگاه واقعي و سازنده بيرون مي رود.
در برخي از آيات به دشنام منافقان و كافران نسبت به پيامبر (ص) اشاره مي شود كه در آن منافقان و كافران پيامبر(ص) را اذن (يعني پذيرنده هر چيزي كه مي شنود و زودباور است) معرفي مي كنند. اين بدان معناست كه پيامبر(ص) انساني است كه برپايه شنيده هايش عمل مي كند و انساني دهن بين و زودباور است. اين لقب دادن عاملي مهم در تزلزل شخصيتي پيامبر به حساب مي آيد. به اين معنا كه شخصي كه مي شنود پيامبر انساني دهن بين و زودباور است وي را انسان عاقل و متعادل و اهل تدبير نمي شمارد. بنابراين نمي توان به چنين شخصي به عنوان پيامبر خدا اعتماد كرد.
خداوند در اين جا به نقش تخريبي اين لقب اشاره مي كند و در پاسخ مي فرمايد كه اگر پيامبر اذن و زودباور است، اين زودباوري و دهن بيني وي براي شما خير است؛ زيرا وي كه آگاه به اسرار و باطن است نمي خواهد شما را بدنام كند و باطن شما را آشكار سازد بلكه مي كوشد تا براساس ظاهر و گفتارهاي شما داوري و با شما تعامل كند كه اين به نفع شماست كه انسان هاي زشتكار و دروغ گو و منافق هستيد.
قرآن، هم چنين نقش دشنام را در شنونده به حوزه خلق و خوي شخص باز مي گرداند و مي گويد كه دشنام در شنونده موجب مي شود كه در خلق و خوي وي تأثير بگذارد و رفتارهاي خويش را برپايه دشنام و واكنش به آن تنظيم كند.
البته انسان هائي كه به اعتدال كامل شخصيتي رسيده باشند و در حقيقت شاكله وجودي ايشان به درستي و كمال شكل گرفته باشد، تحت تاثير دشنام قرار نمي گيرند چنان كه پيامبر(ص) به جهت كمال شخصيتي و خلق عظيم و خوي بزرگ و كامل خويش، هرگز تحت تاثير دشنام هاي دشمنان خويش قرار نگرفته است. (قلم آيه 4و 13)
قرآن تصويري زشت از دشنام دهنده در رستاخيز به دست مي دهد تا مردمان از دشنام گويي دوري و پرهيز كنند. تصويري كه قرآن ارايه مي دهد اين است كه شخص دشنام گو در قيامت داراي بيني اي چون خرطوم فيل مي شود كه روي زمين به خواري و خست كشيده و بيني اش به خاك ماليده مي شود. بيان تصويري چنين زشت و خوار، هم به عنوان عذاب براي دشنام گو و هم عامل بازدارنده براي افراد ديگر است تا اقدام به دشنام گويي نكنند. (قلم آيه 13و16)
ريشه و خاستگاه دشنام را مي بايست در دشمني اشخاص جست. دشمني انسان ها موجب مي شود كه واكنش هاي متفاوت و متعددي از خود نشان دهند. از جمله اين واكنش ها مي توان به مبارزه و مقابله به شكل گفتاري اشاره كرد. شخص مي كوشد به اشكال مختلف دشمني خويش را آشكار و به دشمن خويش ضربه و زيان وارد سازد.
ترور شخصيت از راه دشنام يكي از مهم ترين كارهايي است كه دشمنان انجام مي دهند تا شمار ياران و پيروان وي را بكاهند و او را در منگنه قرار دهند. از اين رو عامل اصلي در دشنام گويي را مي بايست در ترور شخصيت جست كه از سوي دشمنان انجام مي شود. پس، كينه و عداوت، خاستگاه و ريشه اصلي بسياري از دشنام ها و ناسزاگويي هاست. (انعام آيه 108)
عامل ديگري كه مي توان براي ناسزاگويي ها جست، جهل و ناداني است. بسياري از افراد از روي جهل و ناداني به دو مفهوم آن ديگري را مي آزارند و به وي دشنام مي دهند. يكي جهل به معناي آن كه نمي دانند اين گونه رفتار هم درگوينده و هم در شنونده آثار بد و زيانباري به جاي مي گذارد ولذا ناآگاهانه القاب زشت و ناروا به ديگري مي دهند و يا به عيب جويي ديگري مي پردازند. ديگر آن كه از روي جهل به معناي ناداني نسبت به كمال شخص اقدام به دشنام مي كنند. به اين معنا كه چون شناخت كامل و درستي از شخص ندارند و برخي از امور را در وي عيب مي بينند او را از روي جهل و ناداني دشنام مي دهند و گمان مي كنند كه چنين عيبي در شخص وجود دارد. بنابر اين گاه خاستگاه و ريشه دشنام و ناسزاگويي، اين دو مفهوم از جهل است. (انعام آيه 108)
از ديگر خاستگاه هاي دشنام مي توان به حوزه بينشي اشاره كرد. البته مي توان اين علت را بخشي از علت پيش گفته يعني دشمني دانست. برخي از انسان ها به جهت تضاد و اختلاف بينشي و نگرشي از اعتقادي، ديگري را متهم به امور و يا عيوبي مي كنند و بر آن اساس داوري كرده و دشنام مي دهند. از اين رو كفر و نفاق خود عاملي براي دشمني و دشنام مي باشد. (نساء آيه 64)
قرآن راهكارهايي براي مقابله با دشنام و دشنام گو بيان داشته كه در ادامه به برخي از آن ها اشاره مي شود.
قرآن بيان مي كند كه برخي از دشنام ها ريشه درجهالت شخص گوينده دارد.براي پرهيز و دور ماندن از دشنام بهتر آن است كه نسبت به افرادي از اين دست به گونه اي رفتار شود كه زمينه اي براي عيب جويي و دشنام گويي نيابند. يكي از راه ها آن است كه رفتارها و گفتارهاي آنها را به نقد نگذاريد و به اصطلاح معروف با آن دهن به دهن نشويد.
اگر براي تصحيح رفتار افرادي مطالبي به آنان گوشزد شود واكنش هاي تندي از خود نشان مي دهند و دهان به ناسزا مي گشايند بهتر است نسبت به ايشان هيچ گونه گوشزد انجام نشود و به خودشان واگذار شوند.
قرآن نمونه اي از اين افراد را كافران و بت پرستان معرفي مي كند كه بر اين باور بودند كه بتان از جايگاه برتر و بالايي برخوردارند. ايشان در برابر نقد، واكنش هاي تندي از خود نشان مي دادند. هرگاه مومنان به عيب جويي بتان مي پرداختند و اشكالات و ناتواني هاي را گوشزد مي كردند آنان از روي جهل به خدا دشنام و ناسزا مي دادند. از اين رو خداوند مي گويد به عيب جويي بتان نپردازيد تا آنان از روي جهل به حريم قدس الهي تجاوز نكنند و دشنام ندهند. (انعام آيه 108)
از ديگر روش هايي كه قرآن براي مقابله با دشنام بيان مي دارد، برخورد شايسته با دشنام گويان است. چنانكه دراين باره پيشنهاد مي كند اگر دشمنان به شما دشنام دادند با ايشان دوستي و مهرباني كنيد. اگر دشنام ايشان كلامي است به ايشان سلام كنيد و با كرامت نفس و بزرگواري از كنار ايشان بگذريد و نشينده بگيريد. (فرقان آيه 63)
تهديد دشنام گويان در رستاخيز و هشدار به ايشان يكي ديگر از راهكارهاي مقابله با دشنام گويان است؛ زيرا بسياري از دشنام گويان از روي ناآگاهي نسبت به آثار مخرب و زيانبار روحي و رواني و اجتماعي دشنام، به دشنام گويي مي پردازند. تبيين آثار وتهديد ايشان از روش هايي است كه مي توان به مقابله با اين نابهنجاري اجتماعي نسبت به اين دسته افراد پرداخت (قلم آيه 13 و 16)
اين ها نمونه هايي است كه قرآن براي مقابله و بازسازي نابهنجاري دشنام بيان مي كند و تحليل و تبيين همه ابعاد و آثار مساله نيازمند بررسي همه آيات و بازخواني همه آموزه هاي قرآني است كه دراين مجال كوتاه نمي گنجد.